ایران من ای دیار هوشنگ
آنی تو که عزّت تو داده است
آنی تو که برخی از سلاطین
نسوان تو مظهر وقارند
دشمن ز صلابت تو دیده ست
بدخواه تو را همیشه بوده ست
گامی ز تو هر که دور باشد
هر کس که نگشت دوستدارت
دامان تو هست تا به چنگم
باشد که رخ تو سیر بینم
گر نیک بدیدم از تو ور بد
"نظمی"مشتی ز خاک پاکت
هر نغمه که می زنند اغیار
ایرانی ام و فدای ایران
|
|
ای مهد کمال و فرّ و فرهنگ
بر چهره ی روزگار ما رنگ
تسلیم تو کرد تاج و اورنگ
مردان تو شیر آهنین چنگ
آنها که ندید شیشه از سنگ
میدان فراخ آرزو تنگ
دورم من از او هزار فرسنگ
از دوستی اش بود مرا ننگ
بر دامن کس نمی زنم چنگ
ز آیینه ی دل زدوده ام زنگ
پیشانی من ندید آژنگ
نفروخت به گوهری گرانسنگ
در گوش من است خارج آهنگ
با من سخنی مگو ز افرنگ
نظمی تبریزی
|